دود باروت صورتش را سیاه کرده بود. گوشه چادر نشست و با خاک ، زیر سرش را بلند کرد.
گفت : با اجازه من ده دقیقه بخوابم .
سر ده دقیقه بیدار شد.
با تعجب گفتم : حاجی خوابت همین بود؟
با خوشرویی گفت : توی جبهه هر بیست و چهار ساعت، بیشتر از پنج دقیقه خواب سهم آدم نمی شود.
من چهل و هشت ساعت نخوابیده بودم ، سهمیه ام را گرفتم .