چه بصیرتی دارد آقای ما.....
بصیرتی که بر تن ابرقدرت ها لرزه می اندازد....
بصیرتی که فریب خوردگان را جذب می کند.....
بصیرتی که وقتی پا به شهر عمه سادات می گذارد ، ذرات وجود قم را به یاد متبرک شدنش با قدوم حضرت معصومه می اندازد.....
بصیرتی که........
خوش آمدی آقا.....
بعضی ها فکر می کنند شما پا بر زمین شهر ما گذاشته ای ، ولی نمی دانند – یا «نمی خواهند» بدانند- که تو پا بر چشم های ما گذاشته ای.....
شما روی چشم های ما جا دارید....
فرمان بدهید ، جان هایمان که ارزشی ندارد...
چه زیبا می گفت آن بچه بسیجی که «آقاجان!خاک پایت توتیای چشم ماست...»
باید می مردیم از غصه و دق می کردیم وقتی که گقتی:
«این عمار»
ولی الان میلیونها عمار به نیابت از عمار علی ، نقش عمار سید علی را بر عهده گرفته اند..
ما خیلی کم توفیقیم آقا....